Monday, November 22, 2010

بخش دومِ دومين کتاب بسيار خواندی 2

اين پست در ادامه پستهای قبلی است که در آنها شروع به بيان خلاصه ای از هفت کتاب در مورد نوشتن کرده ام. در اين قسمت بخش دومين کتاب پلات و ساختار را تمام خواهم کرد.قسمت اول بخش دوم کتاب را می توانيد در اين پست بخوانيد.
يک مزاحم و دو دروازه
من دوست ندارم از اصطلاحاتی مثل نقطه پلات و يا واقعه تحريک کننده استفاده کنم. به جای آن از يک مزاحم و دو دروازه استفاده می کنم. با اين روش پلات نوشتن مثل آب خوردن می شود.
يک مزاحم
گفتيم در پرده اول بايد شخصيت اصلی داستان را از زندگی عاديش خارج کنيم. يک اتفاق يا يک مزاحم اين کار را می کند. اين مزاحم لازم نيست خيلی بزرگ باشد. در زير چند نمونه از اين مزاحمها را مثال می زنيم:
-         تماس تلفنی در نيمه شب
-         نامه ای که حاوی خبری بد باشد
-         رييس شخصيت اصلی را فرا بخواند
-         بچه ای که به بيمارستان برده شود
از نظر ساختاری مزاحمت اوليه باعث ايجاد علاقه در خواننده می شود. اين مزاحمت تقابل اصلی ما نيست.  در اين مرحله هنوز شخصيت اصلی و نيروی مقابل او وارد نبرد اجتناب ناپذيرشان نشده اند.
دروازه ها
حرکت از پرده اول به پرده دوم يا از شروع به ميانه ( و بعد پايان) از طريق دروازه های بدون بازگشت صورت می پذيرد. بايد شخصيت اصلی را از راحتيش بيرون بياوريد و اين وقتی اتفاق می افتد که از دروازه اول عبور کند. دروازه دوم او را به سوی ضربه فنی نهائی می برد.
عبور از دروازه اول
برای اين که شخصيت اصلی از دروازه ای که شروع داستان را به ميانه وصل می کند بگذرد، بايد صحنه ای بسازيد که در آن شخصيت اصلی به گونه ای به چالش اصلی داستان کشانده شود که امکان خروج از آن نباشد. بعد از عبور از اين مرحله امکان بازگشت به حالت اوليه نبايد وجود داشته باشد.
در اين مرحله از خودتان اين سوال را بکنيد: آيا قهرمان من می تواند به زندگی قبليش برگردد؟  اگر جواب آری است، هنوز از دروازه عبور نکرده ايد.
بايد فرق بين مزاحمت اوليه (inciting incident) و دروازه اول (plot point) را بدانيم. وقتی مزاحمت اوليه برای قهرمان داستان ايجاد می شود، امکان بازگشت وجود دارد، اما بعد از دروازه اول بازگشتی نيست
دروازه دوم
برای عبور از دروازه دوم (عبور از ميانه به پايان داستان) اتفاقی بايد بيفتد که مقدمه مقابله نهائی داستان است. اين اتفاق معمولا به دست آمدن اطلاعاتی مهم يا بحرانی بزرگ است که در يک چهارم آخر داستان قرار دارد.
سوال : آيا می توان داستانی بدون قسمتهائی که در بالا آمد نوشت؟ حتما، ولی به ياد داشته باشيد هر قسمت از ساختار را که رعايت نکنيد، بختتان برای ارتباط برقرار کردن با خواننده کم می شود.
ساختار چه شکلی است؟
ساختار از داستان و نمايشنامه به فيلم وارد شده است. در فيلم دروازه اول در يک چهارم اول و دروازه دوم در يک چهارم آخر است. در داستان دروازه اول بايد کمی زودتر جلوی شخصيت اصلی قرار گيرد وگرنه ممکن است خواننده کتاب را زمين بگذارد.
تمرين ها
در فيلم يا کتابی که می خوانيد، از خود بپرسيد که اولين مزاحمت، اولين دروازه و دومين دروازه کجاست؟
به پلات داستانی که می خواهيد بنويسيد دقت کنيد. آيا اجزای بالا در آن هستند؟
با توجه به دياگرام ساختار، پلات خود را طراحی کنيد.

No comments: