Sunday, November 29, 2009

خلاقيت برای راننده های تاکسی


از فرودگاه که سوار تاکسی شدم، راننده شروع کرد به سوال کردن که کجا بودی، چرا بودی و من هم گفتم رفته بودم برای کارگاه خلاقيت، بعد پرسيد مدرک شما چيست. من هم که از مورد سوال کردن خوشم نمی آيد پاتک زدم، گفتم خلاقيت يعنی اين که کار متفاوت بکنی، بعد پرسيدم اگر در تاکسی خودت بخوای کار متفاوت کنی چه می کنی؟ انقدر سمج نگاهش کردم که جواب بده که بالاخره گفت: ای آقا انقدر فکرمون درگير چيزهای مختلفه که به اين کارها نمی رسيم (تا اين جا تا حدی از سوالات اولش پشيمان شده بود.) بعد شروع کردم تا رسيدن به خانه در مورد خلاقيت برايش حرف زدم. (وقتی به خانه رسيدم، به کلی از پرسيدن سوالاتش پشيمان شده بود.)

اين عکس هم از دشتهای اطراف ايلام است

خلاقيت وابسته به حوزه است


تابستان که در شيراز برای دانشجويان کارگاه داشتيم، ديدم که رييس دانشگاه علوم پزشکی هم بر اين باور غلط است که کسی که خلاق باشد، يعنی در تمام حوزه ها خلاق است. يعنی دانشجوی پزشکی خلاق، حتما در نقاشی، در داستان نويسی، در مديريت ، درهمه چيز خلاق است. هر چه بحث کردم و استدلال کردم که خلاقيت وابسته به حوزه است و هر کسی در حوزه و زمينه خاصی خلاق است، آقا سر حرف خودش ايستاده بود.

هفته قبل در ايلام کارگاه داشتم، راننده دانشگاه ساعت 11 شب من را از فرودگاه کرمانشاه برداشت تا به ايلام ببرد، به سفارش راننده آژانسِ کنارِ محل کارم که گفته بود، نمی خوابی و تا ايلام با راننده حرف می زنی که خوابش نبرد، شروع کردم به صحبت با او، از مجموعه صحبتهايم دو صفحه کامل مطلب نوشتم. شايد بعضی از آنها را بعدا پست کنم، ولی اين جا فقط به قسمتی از صحبتهايش می خواهم اشاره کنم:

او می گفت که مدرسه که می رفته صدای خوبی داشته ، هميشه در قرائت قرآن رتبه می آورده، در تئاتر هم خوب بوده، يک بار تئاترشان در مدرسه روستا مورد تشويق قرار می گيره و قرار می شود بروند در يکی ديگر از استانها برنامه اجر کنند، ولی به خاطر دعوائی که با روستای مجاور در جريان بوده، اهالی روستای مجاور نگذاشتند که از مسير روستاي آن ها بگذرند و نتوانسته به مسابقه برود. سال اول دبيرستان که بوده، معلمی می زند در گوشش، و او رها می کند و از ترس پدر می رود تهران، کارگری، تا پدرش پيغام می فرستد که کاريش ندارد و می تواند برگردد روستا.

فکر می کنم اگر معلمش می دانست که خلاقيت وابسته به حوزه است. و اجباری نيست که دانش آموز در تمام درسها خلاق و خوب باشد، شايد عاقبت ديگری جز راننده دانشگاه داشت.

عکس اين صفحه را از کوههای اطراف ايلام گرفتم

و اول اسم بود


يکی از موارد نوآوری در اسم است. اين که بتوانيد اسم خوبی برای محصولتان بيافرينيد. اين مطلب را که دو هفته پيش در کارگاهی در اهوزا گفتم، يکی از شرکت کنندگان گفت: "چند روزقبل از جلو آب میوه فروشی رد می شدم، ديدم توی ليست نوشته مخلوط و زير آن نوشته شخلوط، رفتم تو و گفتم يک مخلوط به من بده، بعد گفتم شخلوط ديگه چيه، آب ميوه فروش جواب داد، شخلوط مال اينه که تو رو بکشه تو مغازه!"

عکس اين صفحه را از پل روی کارون در شب گرفتم.