Tuesday, June 12, 2007

نمونه ای از يک نوآوری




وقتی اسم نوآوری می آيد، ممکن است فکر کنيم، يک نوآوری چيزی است مثل هوا کردن يک سفينه فضا پيما. ولی اغلب نوآوريها، ابداعات بسيار ساده ای بوده اند. برای همين می خواهم هر چند وقت يک بار يک نمونه از نوآوريها را در بين مطالب اين وبلاگ مثال بزنم.
بستنی قيفی يکی از نوآوريهای جالب است که داستان قشنگی دارد. در سال 1904 آقائی به اسم ارنست هاموی در نمايشگاه سنت لوييس مشغول فروختن بستنی نونی بود، (حالا نمی دونم وسط نونها بستنی اکبر مشتی می گذاشت، يا بستنی زعفرانی کاله) که متوجه می شود دوستِ بستنی فروش کنار دستيش که بستنی ليوانی می فروخت، ديگر ليوان ندارد. او هم فوری يکی از نونها را قيف می کند و می دهد به او تا به اين ترتيب با استفاده از نونهای ارنست بتواند بقيه بستنيهايش را بفروشد. (من اگر بودم کلی ذوق می کردم که او ليوان ندارد، تا خودم بتوانم بستنی نونيهايم را بفروشم! فکر کنم برای همين است که تا به حال نوآوری نداشتم.) و بدين ترتيب بستنی قيفی اختراع شد.
Ref: How to have kich-ass ideas by Chris Barez Brown.

خلاقيت يا نوآوری


خلاقيت و نوآوری با هم چه فرقی دارند. در واقع هر ايده جديدی يک ايده خلاق است. اما برای اين که تبديل به نوآوری شود، حتما بايد سود اقتصادی داشته باشد. پس ممکن است که افکار خلاق زيادی داشته باشيد ولی نوآوری نداشته باشيد. پيتر دراکر حرف قشنگی می زند، می گويد نوآوری اصطلاحی فنی (تکنيکی) نيست بلکه اصطلاحی اقتصادی است.(می بينی همه چقدر پولکی شدند.) به هر تا پول در نياری آدم نوآوری نيستی.(ولی دليل نمی شه که هر کسی که پول در آورد نوآور است.)