Friday, May 27, 2011

ظهور "پرو آم" ها


گروهی جدید در حال شکل گیری هستند. من فکر می‌کنم ظهور این گروه خبر بسیار خوبی است. این‌ها «پرو آم»‌ها هستند، کلمه‌ای تشکیل شده از حروف اول کلمه‌های پروفشنال و آماتور. این افراد آمائورهائی هستند که برای کارشان استانداردهای بالائی قائل هستند و گاهی برونده هائی به مراتب ارزشمند‌تر از پروفشنال‌ها تولید می‌کنند. اگر بپرسید که چرا چنین گروهی اکنون، و نه پنجاه سال قبل، شکل گرفته‌اند، پاسخ می‌دهم پیشرفت فناوری باعث شده است که ابزارهائی که قبلا هزینه بر بوده است، به سادگی در اختیار ما باشد. دو نمونه از برون ده‌های «پرو آم»‌ها، سیستم عامل لینوکس و ویکی پدیاست. این دو را پروفشنال‌ها تولید نکرده‌اند ولی محصولی کاملا حرفه‌ای هستند.
 «پرو آم» کسی است که کاری را آماتوری و بیشتر به خاطر عشقش به آن کار دنبال می‌کند، اما استانداردهای حرفه‌ای برای خودش قائل است.
خیلی از دوستان برای اینکه در رشته‌ای موفق شوند به دنبال ورود به دانشگاه در آن رشته و گرفتن مدرک تخصصی برای موفقیت هستند. این کار برای بعضی ازحرفه‌ها مانند پزشکی که اجازه کار در آن‌ها وابسته به داشتن مدرک آن رشته است، شايد کاملا به جا باشد، اما چنین تفکری برای رشد در خیلی از رشته‌ها شاید باعث تلف کردن عمر شود. به این دوستان توصیه می‌کنم به "پرو آم" شدن فکر کنند.

Monday, May 23, 2011

تا چه حد به حافظه خود اطمينان کنيم. بخش دوم کتاب گوريل نامرئی

در اين بخش نويسنده به توهم حافظه می پردازد و اطمينانی که به آن داريم و شايد نبايد داشته باشيم.  انسانها آن چه که انتظار دارند به خاطر بياورند را به خاطر می آورند، نه هر انچه که ادارک می کنند.
ما نسبت به خيلی از تغييرات کور هستيم و آن ها را به خاطرنمی آوريم. برای نمونه در تمام فيلمها تغييراتی وجود دارد که به چشم اکثر بينندگان نمی آيد. مثلا در فيلم پرتی وومن در صحنه ای جوليا رابرتز پن کيک به دهان می برد ولی در کات بعدی  کرواسان به دهان می گذارد. از آن جائی که فيلم به صورت ترتيبی فيلم برداری نمی شود، بلکه صحنه هائی که در يک لوکيشن هستند پشت هم فيلمبرداری می شوند، وجود چنين خطاهائ کاملا عادی است. به خاطر وجود کوری ما به تغيير است که سازندگان فيلم به خود اجازه می دهند چندين خطای اين چنينی در فيلمشان باشد. در اين سايت می توانيد خطاهائی از اين دست را ببينيد:
پژوهشهای مختلف نشان داده است که ما نسبت به کوريمان به تغيير آگاه نيستيم و فکر می کنيم اگر تغييری  اتفاق بيفتد حتما متوجه می شويم.در به خاطر آوردن بعضی خاطرات،  ذهن گاهی اين تمايل دارد که خود را در مرکز توجه بگذارد. به اين دليل،  در يادآوری اتفاقی که برای کس ديگری افتاده است، گاهی  در يادآوری خود را جای او قرار می دهيم. در نوشته های علمی به اين موضوع خطا در منشا حافظه گفته می شود يا
Failure in source memory
اين خطا در انتخابات گذشته آمريکا برای هيلاری کلينتون
افتاد. او در مصاحبه ای عنوان کرد که وقتی از بوسنی بازديد می کرده است صدای خمپاره ها را می شنيده است. اما بعد از آن فيلمی پخش شد که او را در ورود به بوسنی نشان می داد، در حالی که دختری برايش دسته گلی می آورد. اين جا کلکی که حافظه بر سر خانم هيلاری آورد، تبديل به يکی از عواملی شد که او را از کانديد شدن برای رياست جمهوری بازداشت.آيا حافظه ما در مورد اتفاقات مهم تاريخی دقيق است؟ يک واقعه مهم تاريخی را به ياد بياوريد، مثلا بيست و دوم بهمن سال پنجاه و هفت (از دوستان کم سن و سال تر می خواهم واقعه ديگری را انتخاب کنند.) از بيست و يکم بهمن شايد خاطره ای نداشته باشيم ،اما خاطره بيست و دوم بهمن به روشنی در ذهنمان نقش می بندد. آيا اين خاطره واضح و روشن که خيلی هم با احساس ما گره خورده است درست است؟ در پژوهشی، روانشناسی که با سه روانشناس ديگر در 11 سپتامبر سال 2001 همراه بوده است، بعد از چند سال آن چه که از اين روز به خاطر داشته می نويسد، او از دوستانش هم می خواهد اين کار را بکنند. جالب اين است که چهار گزارش به دست می آيد که از جنبه های مختلف همگون نبودند. اما هر چهار نفر مطمئن بودند که آن چه نوشته اند درست است.متاسفانه در بيشتر موارد انسانها همراهی احساس و روشنی يک خاطره را دليل دقت آن می دانند، در حالی که به هيچ وجه اين گونه نيست. دفعه بعد که از کسی شنيديد که واقعه ای را با دقت کامل نقل قول می کرد، به ياد داشته باشيد که به صداقت او می توانيد اطمينان کنيد، اما به حافظه او خير.

Thursday, May 19, 2011

چگونه مديوم خود را پيدا کنيم؟

چگونه مديوم خود را پيدا کنيم؟


روی پست قبل با نام "مديوم و محمود دولت آبادی" يکی از دوستان کامنت گذاشتند که:
خیلی جالب بود ولی من یه ذره گیج شدم چون همه چیز را دوست دارم نظرتون چیه
پاسخ اين کامنت به نظرم مهم تر از آن آمد که به صورت کامنت داده شود و به همين خاطر به صورت نوت يا پست جداگانه آن چه که به نظرم می رسد را می نويسم:
پاسخ اول: در مورد مديوم من گفتم چيزيست که با آن حال می کنيد. "حال کردن" با دوست داشتن فرق می کند، چيزهای مختلفی را ممکن است دوست داشته باشيم ولی آن چه که باهاش حال می کنيم فرق می کند. اين حال انقدر مهم است که نويسنده ای به نام
(mihaly csikszentmihalyi)
کتابی در مورد آن نوشته به نام
(Finding Flow)
.  او می گويد وقتی با چيزی حال می کنيد يا من می گويم وقتی می توانيد مطمئن باشيد که با مديوم خود را يافته ايد که  هشت خاصيت وجود داشته باشد:
  • داشتن هدف روشن (هدفهائی که با توانائی فرد هماهنگ باشد.)
  • تمرکز و توجه
  • عدم وجود خودآگاهی
  • حس  تغييريافته از زمان
  • پاسخ سريع و فوری
  • هماهنگی بين وظيفه و مهارت
  • احساس کنترل بر موقعيت
  • همراهی کار با پاداش داخلی

همانطور که گفتم توضيح اين هشت حالت به اندازه يک کتاب است، ولی فعلا به اين اشاره اکتفا می کنم.
پاسخ دوم: همانطور که در پست قبلی گفتم مديوم با حرفه فرق می کند، اگر از کارهای مختلف خوشتان می آيد، بايد بگرديد و عنصر مشترک بين آن کارها را پيدا کنيد، اين کار ممکن است شما را به سوی مديومتان هدايت کند.
پاسخ سوم: پيدا کردن مديوم مساله ای پيچيده و يکی از اساسی ترين هدفهای زندگی هر فردی است، و همانطور که منکن می گويد، "برای هر مساله پيچيده ای، پاسخی وجود دارد، شفاف و ساده و اشتباه." و هيچ فرمول و راه حل راحتی برای پيدا کردن مديوم وجود ندارد. پس نبايد انتظار داشته باشيد به سادگی و به سرعت مديوم اصلی خود را پيدا کنيد.

مديوم و محمود دولت آبادی

"Finding the medium that excites your imagination, that you love to play with and work in, is an important step freeing your creative energies."   ُSir Ken Robinson, The Element, Penguins 2009
سر کن رابينسون در کتاب المنت به مديوم اشاره می کند ،مديوم ابزار يا محيطی است که با آن راحت هستيد، يا خودمانی تر بگويم با آن حال می کنيد. پيدا کردن اين مديوم شايد بزرگترين کاری باشد که می توانيم برای خودمان يا فرزندانمان بکنيم. خيلی وقتها  بعد از کارگاههای ام بی تی آی ، بعد از اين که شرکت کنندگان به اشتباه فکر می کنند تمام جوابها در دست من است و به سراغم می آيند و می پرسند که بچه هايشان بايد چه رشته ای بخوانند، جواب من اين است که به جای اين که بچه ها را در چارچوب رشته ای قرار دهيد ببينيد که مديوم آن ها چيست. مديوم يکی کاغذ و مداد است، مديوم يکی قلم مو و رنگ است. مال ديگری مردم هستند: اين ها کسانی هستند که با مردم راحت هستند ، اين افراد شايد  سخنواران خوبی شوند.
الان پيشنهاد می کنم لحظه ای از خواندن دست بکشيد و از خود بپرسيد که مديوم شما چيست با چه ابزار و محيطی راحت هستيد؟ مديوم را نبايد با حرفه اشتباه گرفت، در يکی از کارگاهها وقتی من پرسيدم مديوم شما چيست، يکی از دوستان گفت مديوم من دزدی است، وقتی از او پرسيدم چه چيز را دوست دارد ،گفت باز کردن قفل و کار فنی. مديوم او دستهايش، و ابزار فنی و در مقياس کوچکتر برطرف کردن موانع فيزيکی مثل قفل است، اما اين اکه اين مديوم را چگونه به کار ببرد می شود حرفه. دزدی يکی از حرفه هائی است که به او اين امکان را می دهد با مديومش مشغول شود.
پنجشنبه 22 ارديبهشت به مرکز پزشکی شهدای تجريش رفتم تا در دويست و بيست و پنجمين سمينار علم عصب پايه شناختی اجتماعی، به سخنرانی محمود دولت آبادی در مورد ادبيات، رويا و واقعيت گوش بدهم. ديدن دولت آبادی از نزديک برايم بسيار جذاب بود، اما به آن چه که انتظارش را داشتم نرسيدم، چرا که آقای دولت آبادی گفتند که قرار نبوده که سخنرانی کنند و شروع به روخوانی از روی کتاب جديدشان به اسم "ن نوشتن" کردند. با خودم فکر کردم مديوم محمود دولت آبادی قلم است و کاغذ، مديوم او رو در رو و حرف زدن برای جمعيت نيست، برای همين وقتی رو در روی جماعتی قرار می گيرد، باز ترجيح می دهد، چشم بدوزد به معشوقش: کاغذی که نوشته هايش بر آن نقش بسته است. عمرش دراز باد

"In my experience, one of the main reasons that so many other people think they’re not creative is that they simply haven’t found their medium." Sir Ken Robinson, The Element

Friday, April 29, 2011

گوريل نامرئی 1



لطفا قبل از خواندن اين پست، به اين لينک برويد و در فيلمی که پخش می شود  تعداد پاسهائی که افراد پيراهن سفيد به هم می دهند بشماريد.
کتاب the invisible gorilla نوشته Christopher Chabris and Daniel Simons ، انتشارات Harpers Collins سال 2010 را دست گرفتم. شايد موضوع اصلی کتاب برای دوستانی  که تورشها را برای گروههای پزشکی درس داده اند تکراری باشد، اما همين دوستان هم می توانند داستانی که نويسندگان کتاب پشت موضوع اصلی گذاشته اند مرور کنند. به ياد داشته باشيم که رالف جنسن معتقد است در جامعه رويا که بعد از جامعه صنعتی آمده است، داستان سرايان افراد مورد ستايش جامعه هستند و اگر بتوانيم داستان جديد پشت موضوعی قديم بگذاريم، کار ارزشمندی کرده ايم.
بخش اول کتاب با اشاره به پژوهشی که بر روی فيلمی که با دوستان share  کردم شروع می شود. موضوع اصلی اين بخش توهمِ توجه يا attention illusion  است.  بيش از نيمی از دانشجويانی که در پژوهشی به اين فيلم نگاه کردند، گوريل را نديدند. اما نکته جالب اين بود که وقتی از آن ها پرسيده می شد که آيا امکان دارد گوريلی رد شده باشد و شما نديده باشيد، بيان می کردند که چنين چيزی غير ممکن است. پس نکته اصلی ديدن يا نديدن گوريل نيست، نکته اصلی توهمی است که از قدرت توجه خود داريم. تاکيد می کنم ديدن يا نديدن گوريل ربطی به هوش يا زيرکی يا دقت ندارد، برای همه ما چيزهائی وجود دارد که به آن ها نگاه کنيم و نبينيمشان. اگر باز با من مخالف هستيد، آخرين باری را به ياد بياوريد که ناگهان متوجه ماشين يا عابری شديد و محکم روی ترمز کوبيديد و بعد از خود پرسيديد چطور شد که آن را نديدم. به اين گونه کوری، کوری عدم توجه يا inattentional blindness  می گويند. وقتی انتظار ديدن چيزی را نداريم ممکن است به آن نگاه کنيم و آن را نبينيم. به همين علت ميزان مرگ و مير عابران پياده يا دوچرخه سواران در شهرهائی که عابر يا دوچرخه سوار کمتری دارد خيلی بيشتر است، چرا که وجود دوچرخه سوار يا پياده دور از انتظار است. پژوهشها نشان می دهد اگر شما به شهری مهاجرت کنيد که تعداد عابر پياده در آن دو برابر شهر مبدا شما باشد، ريسک تصادف شما به عنوان عابر پياده به يک سوم کاهش پيدا می کند.  انتظار شما از ديدن چيزی، بيش از متمايز بودن آن چيز در امکان ديده شدن آن چيز تعيين کننده است.
لطفا بعدا زنگ بزنيد، رانندگی می کنم: منابع ذهنی ما برای تمرکز وتوجه محدود است، به همين دليل وقتی در آزمايش گوريل  نامرئی به دانشجويان گفته شد دو کار انجام دهند يعنی غير از شمردن پاسها، پاسهای زمين را از هوائی جدا کنند، تعداد کسانی که گوريل را نمی ديدند بيست درصد اضافه شد. به همين دليل صحبت کردن با تلفن موبايل شانس نديدن چيزی دور از انتظار را سه برابر می کند. بعضی فکر می کنند اين موضوع به خاطر درگير شدن دستها با گوشی موبايل است. اما تحقيقات نشان داده حتی وقتی با هندز فری صحبت می کنيد ميزان توجه کاهش می يابد. آيا وقتی مسافری کنار راننده صحبت می کند نيز ميزان توجه او کاهش می يابد؟ واقعيت اين است که پژوهشها نشان می دهد که حرف زدن مسافر داخل ماشين اثری بر توانائی رانندگی راننده ندارد. اين تفاوت در مقايسه با صحبت با تلفن همراه می تواند به خاطر چند موضوع باشد.  اول اينکه  چشمهای مسافر کنار راننده به عنوان کمکی برای ديدن خطرات است. نکته دوم اين که مسافر ماشين موقعيتهای خطرناک را حس می کند و در اين موارد سکوت اختيار می کند. و مهم ترين نکته اين که کدهای اخلاقی به ما ديکته می کند که تداوم و درستی صحبتمان با مخاطب تلفن همراه را حتی در موقعيت خطرناک رانندگی حفظ کنيم چرا که او نمی داند که در چه موقعيتی هستيم، اما چنين کد اخلاقی در صحبت با مسافر کنار دستی وجود ندارد.

آيا کری عدم توجه هم داريم؟ بله، همه ويدئوی ويلون نواختن جوشوا بل در ايستگاه مترو و عدم توجه مردم به او را ديديم. منتقدان اين را نتيجه بد سليقگی مسافران مترو می دانند. ولی واقعيت اين است که عابران انتظار شنيدن ويلن جوشوآ بل در ايستگاه مترو را ندارند و به همين خاطر اصلا آن را نمی شنوند تا بخواهند زيبائی آن را ارزيابی کنند. توضيح درست این است که وقتی مردم روی کاری تمرکز (بينائی يا شنوائی) می کنند- مانند رفتن سر کار- کم تر ممکن است چيزی که انتظارش را ندارند- ويولونيستی ماهر- ببينند يا بشنوند.
آیا می توان به مردم آموخت که چيزی که انتظار ديدنش را ندارند ببينند؟ مطالعاتی که بر روی خلبانان با سابقه هواپيماهای مسافری انجام شده است نشان می دهد که اگر فردی واقعا انتظار چيزی را نداشته باشد، آموزش افراد در جهت افزايش توجه و دقت اثری در شناسائی جسمی که انتظار ديدنش رانداريم ندارد. اين موضوع در گزارشات موردی متعددی که در آنها راديولوژيستها جسمی را در راديوگرافی تشخيص ندادند می تواند تاييد شود. در يکی از اين گزارشها که فرانک زومر از دانشگاه روچستر ارائه داده است، پزشکان هنگام قرار دادن کتتر برای بيماری فراموش می کنند گايدواير را خارج کنند. گايد واير از طريق جريان خون وارد ريه شده و ايجاد آمبولی می کند. راديولوژيست و پزشک در طی چند روز و گرفتن سه راديوگرافی و يک سی تی متوجه گايد واير نمی شوند، تا اين که پزشک ديگری که به طور اتفاقی راديوگرافيها را می بيند متوجه گايد واير می شود. بعد از اين تشخيص وقتی پزشکها راديوگرافيهای قبلی را نگاه کردند گفتند گايد واير در آن ها کاملا مشخص بود. مردم فکر می کنند راديولوژيستها همه چيز را در کليشه ها می بينند، ولی آن ها نيز مثل ما آن چيزی را می بينند که دنبالش می گردند. برای کاهش کوری عدم توجه بايد تصاوير راديوگرافی را به قصد ديدن چيزی عجيب نگاه کنيم.
برای کوری عدم توجه چه می شود کرد؟ توهم توجه توهمی روزمره است. اما ما فقط وقتی از آن اگاه می شويم که بعدا متوجه جسمی که انتظارش را نداشتيم بشويم، اما در بسياری از موارد متوجه آن نمی شويم و به همين خاطر شايد فکر کنيم توهم توجه چيز شايعی نيست. برای کنار گذاشتن کوری ناشی از عدم توجه بايد توجه متمرکز را کنار بگذاريم، يعنی بايد سعی کنيم بدون هدف و توقعی ببينيم. اين سياست با سياست اصلی ذهن ما منافات دارد، ذهن برای اين که حداکثر استفاده از منابعش را بکند در هر کار هدف و توقعی را در نظر می گيرد. توجه متمرکز به ما اجازه می دهد که حواسمان پرت نشود و از منابع محدودمان بهتر استفاده کنيم. و نکته مهم که در بيشتر موارد نديدن آن چه انتظارش را نداريم اثری در زندگی ما ندارد.
در بخش بعدی توهم به خاطر سپاری خواهم نوشت.

Saturday, March 26, 2011

کتاب غير درسی

آرين نه ساله با چشمان ترسيده نشسته روی صندلی مطب. برای اين که حواسش را  پرت کنم می پرسم:" کتاب غير درسی چی می خوانی؟"
جواب می دهد: قلم چی.
حالا يکی بايد پيدا شود تا حواس من را با آن چشمان ترسيده پرت کند، ترس از جامعه ای با کودکانی که کتاب غير درسيشان قلم چي است. 

Wednesday, December 29, 2010

جمله ای که من را آزرد

رو کردم به پسر بچه چهار ساله ای که همراه مادرش آمده بود و پرسيدم: "دوست داری دندانپزشک شوی؟"
قبل از اين که پسر بچه فرصت کند چيزی بگويد، مادرش گفت:
آره تصميم گرفتم دندانپزشکش کنم.
در اين چند روزه اين جمله و سرنوشت آن بچه را نمی توانم از ذهنم بيرون کنم.