Tuesday, January 22, 2008

خلاقيت و دور وبريها


يکی از دوستان کامنت گذاشته بود که :

سلام. من يک مشکلی دارم. ... از خلاقيتم وحشت می کنم. چون دور و بريهام را اذيت می کنه. برای مديرتش په پيشنهادی داريد؟

نمی دونم اين منظور از وحشت چيست. اما يک نکته جز چيزهائی است که تمام آنهائی که در مورد خلاقيت کار کردند به اسامی مختلف به آن اشاره می کنند: اون هم اين که از اطرافيانتان نبايد انتظار تاييد داشته باشيد. حالا انواع مختلف بيان آن را برايتان می گويم.

خانم کارولين ميس می گويد وقتی از قالب خودتان بيرون آمديد، انتظار نداشته باشيد قبيله شما ( منظور گروهی است که به آن وابسته بوديد، اين گروه می تواند خانواده، دوستان، شرکت، يا هم حرفه ايهای شما باشد.) برايتان شامپاين باز کنند. اونها معمولا ناراحت می شوند، آنها دوست ندارند شما با سرعتی بيشتر از آنها رشد کنيد، (کاری که خلاقيت آن را ممکن می کند.) آنها از اين موضوع می ترسند.

آقای جوهانسون در کتاب "اثر مديچی" می گويد: در مراحل اوليه خلاقيت (يا نوآوری)، ممکن است شبکه اجتماعی قبلی تو از تو حمايت کنند، اما اگر کمی جلوتر بروی اين شبکه از تو حمايت نخواهد کرد، و بايد آماده باشی که شبکه جديدی تشکيل دهی يا به شبکه جديدی بپيوندی.

جمع بندی اين که اگر در راه خلاقيت قدم بر می داريد، بايد آماده باشيد که دور و بريهايتان به شما اعتماد نکنند يا از شما وحشت کنند. بحث بعدی اين است که ايده خلاقتان را برای هر کسی نگوييد. چون اگر تاريخ را نگاه کنيد، کسانی که ايده خلاقی داشتند، اغلب در مراحل اوليه توسط اطرافيانشان مورد تمسخر قرار گرفتند. پس يا بايد آمادگی اين مورد تمسخر قرار گرفتن را داشته باشيد، يا سعی کنيد ايده های خلاقتان را به هر کسی نگوييد.

Tuesday, January 15, 2008

راز واقعی عقاب


در کارگاهی که برای معاونت تحقيقات وزارت بهداشت داشتم، يک روز کامل را به بحث خلاقيت و روشهای اجرائی آن پرداختم. کمی با شرکت کنندگان به نوشتار خلاق پرداختم و داستان پست قبلی را تا جائی که با فونت سياه است برايشان گذاشتم. و بعد خواستم که داستان را کامل کنند. هدف اين بود که الگوها بشکند، در تمرينهای خلاقيت چيزی به اسم نادرست يا غلط وجود ندارد، مگر چيزی از الگو پيروی کند. (بعدا در اين مورد مفصل خواهم نوشت.) برخی از نوشتارها خيلی مطابق الگو بود (که جای گله هم ندارد، بعد از يک روز صحبت در مورد تفکر خلاق انسان خلاق نمی شود) ولی يکی از دوستان که از گرگان آمده بود پاسخی نوشته بود که من بی اختيار برايش کف زدم. شايد نتوانم عين متن او را بنويسم ولی مضمون آن را نقل می کنم، او نوشته بود:

عقاب به فرزندش گفت: تو يک عقاب نيستی، بلکه تو خرگوشی بودی که در کودکی من تو را به فرزندی قبول کردم!

راز عقاب از ديويد مکنالی


عقاب مغرورانه بر لبه لانه اش ايستاده بود. همانطور که به کوهها و دره های پيش رويش چشم دوخته بود، افکارش به سوی کودکی پر کشيد. اولين تلاشش برای پرواز را به وضوح به خاطر می آورد. بارها و بارها کنترلش را از دست داده بود و به تخته سنگ پايين لانه برخورده بود.و بارها و بارها مادر صبورش به نجاتش آمده بود. عقاب به خاطر می آورد که از او پرسيده بود :“اشکال در کجاست؟ آيا من قدرتی که سعی می کنی باور کنم دارم را دارا نيستم؟“ پاسخ مادرش يکی از شکوهمندترين لحظات زندگيش بود. مادرش که حس کرده بود او به آمادگی لازم رسيده است، راز عقاب را برايش فاش کرد:




” تمام عقابها برای در اوج پرواز کردن زاده می شوند. با اين حال قدرت ما از آنچه که می توانيم ببينيم حاصل نمی شود، قدرت ما در ناديده هاست. نه بالهای ما ،بلکه باد است که ما را به ارتفاعات می برد. نه چشمانمان بلکه بينش ماست که ما را فرمانروای آسمان می کند. اما از همه مهم تر، نه سرعت ما بلکه روح(جان) ماست که ما را توانمند و آزاد می گرداند.“

Sunday, January 13, 2008

کلاه سفيد و زرد


تا به حال در چند مکان و کارگاه شش کلاه تفکر را مطرح کردم. در يکی از کارگاههای کشوری ، يکی از دوستان از يکی از شهرستانهای استان فارس، خيلی علاقمند و همينطور با ذوق بودند. ايشان با اس ام اس سئوالی مطرح کردند و از من خواستند که تفاوت کلاه سفيد و زرد را مشخص کنم:
کلاه سفيد ، کلاه اطلاعات است همانطور که رنگ کاغذ سفيد است. در کلاه سفيد جهت گيری نداريم، فقط می گوييم اطلاعاتی که از يک منبع اطلاعاتی ( آمارها، کتب مرجع يا نظرات صاحب نظران) چه می گويد.
کلاه زرد استدلال منطقی مثبت يا استدلال سازنده است. ( يادمان باشد اگر چيزی نو داشته باشيم کلاهمان سبز خواهد بود.)
سعی می کنم با چند مثال موضوع را روشن تر کنم:
مثال 1: می خواهيم در مورد سفر به شهری که تا به حال به آن جا نرفته ايم تصميم بگيريم، مثلا همدان. کلاه سفيد بدون جهت گيری می گويد غار علی صدر ، مقبره باباطاهر و ابن سينا در همدان است. کلاه زرد می گويد چون ديدن جاهای تاريخی را دوست داريم بايد ديدن همدان و مقبره باباطاهر و ابن سينا جالب باشد. (می بينيد اينجا استدلال و جهت گيری داريم.) البته کلاه سياه حتما می گويد در اين چله زمستان غار علی صدر خيلی سرد است.
مثال 2: می خواهيم در مورد مهاجرت به کانادا تصميم گيری کنيم.. کلاه سفيد بدون جهت گيری می گويد کشور کانادا سرد است. کشور کانادا مهاجر پذير است. رشد اقتصادی خوبی دارد. کلاه زرد می گويد چون تو آدم گرمائی هستی، بايد از زندگی در کانادا لذت ببری، چون مهاجر پذير است جماعت بيشتری از مليتهای مختلف در آنجا هستند و به همين علت بهتر پذيرای تو هستند. ( می بينی که جنس حرف کلاه زرد از جنس استدلال است نه اطلاعات و با جهت گيری مثبت نسبت به موضوع بحث)

ا

مقدمه ای بر شش کلاه تفکر


ايده شش کلاه تفکر آقای "دبونو" را خيلی دوست دارم. برای اين که به ما انسانها که عادت به افراط يا تفريط داريم کمک می کند که تعادل را حفظ کنيم. بگذاريد بيشتر توضيح دهم:

الان تاکيد بر تفکر انتقادی يا تحليلی خيلی مُد است، و انقدر بر آن تاکيد می کنيم که انگار جور ديگری از تفکر وجود ندارد. از طرف ديگر عده ديگری (از جمله خودم و تعدادی از دوستانم) تاکيد به فراگيری تفکر خلاق داريم. اما ترس من از اين است که تاکيد بر تفکر خلاق زمانی انقدر زياد شود که فراموش کنيم که انواع ديگری از تفکر وجود دارد که در کنار تفکر خلاق می تواند کمک کننده باشد. خلاصه اين که يک نوع تفکر به تنهائی برای ما کافی نيست. اگر فقط تفکر خلاق داشته باشيم بدبخت می شويم.

مشکل ما در تفکر اين است که احساس، اطلاعات و استدلال منطقی مثبت و منفی و تفکر خلاق را با هم مخلوط می کنيم. به همين خاطر شش کلاه طراحی شده اند. شما اگر به تنهائی به مساله ای می پردازيد يا در يک جلسه يا گروه کاری را بررسی می کنيد می توانيد از شش کلاه استفاده کنيد. ما معمولا از جنبه های مختلفی می توانيم در مورد يک مساله فکر کنيم. در بيشتر موارد وقتی مساله ای را مطرح می کنيد از جنبه استدلالی منفی به آن پرداخته می شود. روش شش کلاه کمک می کند که موضوع از جنبه های ديگر مورد ارزيابی قرار نگيرد.

وقتی مساله ای را بررسی می کنيد بايد از شش جهت بررسی شود.

فرض کنيد در جلسه ای هستيد و داريد در مورد اين که "ايا زنها سياستمداران خوبی می شوند؟" فکر می کنيد. ممکن است شما دستتان را بلند کنيد و شروع به اظهار نظر کنيد اما مهم است اول بگوييد چه کلاهی به سر گذاشته ايد. مثلا می گوييد کلاه سفيد: اطلاعات جمع آوری شده نشان می دهد که مثلا در زمان نخست وزيری اينديرا گاندی هند چه پيشرفتهائی کرده است.

از اينجا می توانيد حدس بزنيد که کلاه سفيد مربوط به جمع آوری اطلاعات است.

کلاه قرمز مربوط به احساس درونی که در مورد يک موضوع داريد. لذا اگر من بگويم : کلاه قرمز، فکر نمی کنم زنها سياستمداران خوبی شوند. شما ديگر نبايد بپرسيد چرا. چون اين فقط احساس درونی من است.

کلاه سياه مربوط به استدلالهای منفی است. مثلا می گوييم خانمها چون مسئوليت بزرگ کردن بچه ها را دارند سياستمدار خوبی نمی شوند. متاسفانه می بيند در بيشتر ارزيابيها فقط اين کلاه به سر گذاشته می شود. علت آن چيزی است که تله هوش ناميده می شود. انسانهای باهوش دوست دارند هميشه حق با آنها باشد و بهترين راه برای اين که هميشه حق با شما باشد اين است که خود ايده ای ندهيد و فقط بقيه را نقد کنيد. يادم است آقای مدرس صادقی در مقاله ای نوشته بود آنهائی که نويسنده خوبی نمی شوند، به نقد داستان روی می آورند. کمتر کسی می آيد نقد کسی را نقد کند.

کلاه زرد استدلالهای مثبت است. مثلا زنها چون عاطفی ترند و بهتر ارتباط برقرار می کنند، سياستمداران خوبی می شوند.

کلاه سبز کلاه خلاقيت است. ممکن است در حل مساله ای ايده ای کاملا متفاوت به نظرتان برسد اين کلاه سبز است.

کلاه آبی، مثل آسمان بر روی همه چيز قرار می گيرد. کلاه آبی می گويد که در حل يک مساله خاص، کلاههای ديگر را به چه ترتيبی استفاده کنيم و چگونه تصميم بگيريم. شايد در مساله خاصی کلاه قرمز يعنی احساسات درونی ما خيلی مهم نباشد و ....