Monday, May 5, 2008

هر چه فکر می کنی، معکوسش کن


اين مطلب ادامه پست قبلی است

.

يکی از سرگرميهای من وقت گذراندن در کتابفروشيهاست. در چند مورد کتابهائی ديدم که وقتی برای خواندنشان نداشتم، ولی عنوان آنها در ذهن من مانده است و فکر می کنم فقط عنوان آنها برايم کافی بوده است که به اندازه خواندن ساعتها کتاب به فکر فرو بروم. يکی از اين کتابها کتابی بود با اين عنوان:

What has got you here, won't get you there

آنچه تو را به اينجا رسانده، تو را به آن جا (که می خواهی برسی) نمی رساند.

عنوان يک کتاب ديگر من را تحت تاثير قرار داد که آن را خريدم ،گر چند انتظاری که از عنوانش می رفت ، در داخلش نيافتم، ولی عنوان اين کتاب به يکی از ابزارهای کليدی تقويت مهارت تفکر خلاق اشاره دارد:

Whatever you think, think the opposite

"هرچه فکر می کنی، معکوسش کن." اين روش را افراد ديگر به نامهای مختلف ناميده اند. مثلا آقای ميکالکو به آن نام "صورت تقلبی" داده است.

اصل اين روش بر اين است. که هر چه را بديهی فرض می کنی، برعکس کن. مثلا در يک تمرين می توانی يک حرفه، موقعيت، يا کسب و کار را بگيری، پيش فرضهای آن را بنويسی و بعد معکوسش کنی و بپردازيش تا ايده های جديد از آن بيرون بيايد. اين جمله آخر را با تامل نوشتم. ابزارهای تقويت مهارت تفکر خلاق دليلی ندارد الزاما به فکر جديدی بيرون منتهی شود. (شما وقتی که شنا ياد می گيريد، و اول به شما می گويند تخته را به دست بگيريد، از خود اين حرکت الزاما شما استفاده نمی کنيد.) در کارگاهی که در مدرسه ای داشتم، وقتی اين تمرين را کار کردم، معلمان فرضيات مدرسه را معکوس کردند، بعد يکی از آنها گفت : "که چی؟" وقتی تمرين می کنيم نبايد الزاما انتظار داشته باشيم اتفاق خاصی بيفتد ولی به مرور زمان مهارت تفکر خلاق ما تقويت می شود. با اين حال اين روش فکرهای جديد زيادی بيرون داده است. خيلی وقتها در حل مشکل از اين روش استفاده می شود، می گويند درست عکس راه حل منطقی را فکر کن. اگر می خواهی پولدار شوی، يک راه منطقی اين است که کمتر خرج کنی. حالا شما عکسش کن بيا ببين بيشتر خرج کنی چه می شود. (و باور کنيد جواب می دهد. J

در گروهی اين مشکل مطرح شد که چگونه می توان چرخ حمل غذای هواپيما را به گونه ای ساخت که موقع پخش غذا مردم بتوانند از راهرو هواپيما عبور کنند. بعد گفتند بيايد اين چرخ را بزرگتر کنيد. به دنبال جا برای چرخ بزرگتر گشتند، و به اين فکر افتادن که چرخ را روی سقف بگذارند. چون در سقف جا زياد است، ديدند گرم کننده های غذا را هم که جای زيادی در وسط هواپيما می گيرد، می توانند به سقف منتقل کنند، و جای آنها صندلی بگذارند. اين ايده هم اکنون ثبت اختراع شده است.

هنری فورد که خط توليد اتوموبيل را ابداع کرد. به اين فکر افتاد که تفکر رايج که اين بود که کارگر بايد به محل کار برود را معکوس کند و محل کار را به نزد کارگر بياورد.

وقتی اساس اين ابزار را بدانيد، می توانيد خودتان با توجه به محيط، بازيها و ابزارهای خاص خلق کنيد. (به هر حال کار ما خلاقيت است). چند وقت پيش در خيابان قدم می زديم، به پسر 6 ساله ام گفتم بيا يک بازی بکنيم، بگو يک خانه چه چيزهائی دارد. او گفت در ديوار.. گفتم حالا اينها را عکس کن. گفت خانه ای که در نداشته باشد، پرسيدم: اونوقت چطور داخل خانه می روی. و رشته تخيل خلاق او شروع به پرواز کرد که حتی شنيدنش برای من لذت بخش بود.

1 comment:

Anonymous said...
This comment has been removed by a blog administrator.