Tuesday, January 15, 2008

راز عقاب از ديويد مکنالی


عقاب مغرورانه بر لبه لانه اش ايستاده بود. همانطور که به کوهها و دره های پيش رويش چشم دوخته بود، افکارش به سوی کودکی پر کشيد. اولين تلاشش برای پرواز را به وضوح به خاطر می آورد. بارها و بارها کنترلش را از دست داده بود و به تخته سنگ پايين لانه برخورده بود.و بارها و بارها مادر صبورش به نجاتش آمده بود. عقاب به خاطر می آورد که از او پرسيده بود :“اشکال در کجاست؟ آيا من قدرتی که سعی می کنی باور کنم دارم را دارا نيستم؟“ پاسخ مادرش يکی از شکوهمندترين لحظات زندگيش بود. مادرش که حس کرده بود او به آمادگی لازم رسيده است، راز عقاب را برايش فاش کرد:




” تمام عقابها برای در اوج پرواز کردن زاده می شوند. با اين حال قدرت ما از آنچه که می توانيم ببينيم حاصل نمی شود، قدرت ما در ناديده هاست. نه بالهای ما ،بلکه باد است که ما را به ارتفاعات می برد. نه چشمانمان بلکه بينش ماست که ما را فرمانروای آسمان می کند. اما از همه مهم تر، نه سرعت ما بلکه روح(جان) ماست که ما را توانمند و آزاد می گرداند.“

No comments: