...
Saturday, January 23, 2010
انسان معتاد، انسان مطيع، انسان عاطفی، انسان خلاق
...
Friday, January 22, 2010
کشنده های خلاقيت 2
Wednesday, January 20, 2010
کشنده های خلاقيت 1
Friday, January 15, 2010
آن چه تو را به اين جار رسانده است، تورا به آن جا نمی رساند
Friday, January 8, 2010
معرفی يک کتاب خيلی خوب
- کار اولت را واقعا بزرگ انتخاب کن
Wednesday, January 6, 2010
هوشبهر و فرار نخبگان
اگر سری به کتاب کلاسيک هوش هيجانی نوشته دانيل گولمن بزنيد، مطالعات متعددی را می توانيد ببينيد که ارتباط بين سلامت، درآمدو خوشبختی با هوشبهر را نفی می کند. مشهورترين مطالعه بر روی دانشجويان دهه 1940 هاروارد انجام شد که هوشبهر بالائی داشتند، بعد از 50 سال وقتی وضعيت درآمد و کاری آن ها را بررسی کردند هيچ ارتباطی بين هوشبهر و اين دو متغير پيدا نکردند.
بالاترين هوشبهر ثبت شده در تاريخ متعلق به خانم به اسم وساوانت با هوشبهر 220 است که کسی بوده که خوب جدول حل می کرده و در مسابقات تلويزيون برنده می شده است. ولی آمريکاييها می گويند نخبه ترين فرد جامعه آن ها ريچارد فينمن بوده با هوشبهر 123.
در جای ديگر مقاله آمده است :
اين قسمت از دو نظر قابل بررسی است: اولا هوشبهر در زمان جنگ جهانی اول در دانشگاه استانفورد طراحی شد. پس مسلما افرادی که در بالا از آن ها نام برده شده اسم هوشبهر را هم نشنيده بودند. اما اين که بدون گذرادن تست هوشبهر بتوان هوشبهر کسی را اندازه گرفت جای سوال بسيار زياد دارد.
مساله دوم در اين موضوع اين است که اگر باور کنيم که اين افراد با اين هوشبهر نقش بزرگی در رساندن جامعه بشری به قرن بيستم داشتند، اما دليل نمی شود که راهبرد آن ها در قرن بيست و يکم هم به درد بخورد. از شما می پرسم: در بيست سال گذشته از چند نفر مثل افرادبالا می توانيد نام ببريد که رشد علمی وابستگی قطعی به آنها داشته باشد. در واقع زمان خلاقيتهای بزرگ گذشته، قرن بيست و يکم زمان خلاقيت های گروهی است.
در اين مقاله اصرار شده که هوشبهر اساس سياست مهاجرتی کشورهای غربی است که نخبگان اين کشور را خارج کند. من در اين موضوع نيز شک دارم. تا حالا آيا شنيده ايد که به کسی بر اساس هوشبهر مهاجرت بدهند. آن چه بر اساس آن مهاجرت داده می شود موفقيتهای تحصيلی و کاری است که در آن ها چيزی بيشتر از هوش بهر اثر داشته است.
من در نتيجه مقاله هم نمی توانم با نويسنده مقاله موافق باشم. با اين که تاکيددارم که بايد شرايط برای جلوگيری از مهاجرت افراد با هوش جامعه فراهم شود. (نه فقط کسانی که هوشبهر بالائی دارند.) اما راه اين کار جدا کردن گروهی به نام نخبه نيست. راه اين کار با تمام افراد جامعه به عنوان نخبه برخورد کردن است. بايد در نظر داشته باشيم که تک تک دانش آموزانمان می توانند نخبه باشند. من فکر می کنم هر کسی که برای خودش اين قابليت را در نظر بگيرد که می تواند نخبه را بشناسد، از غروری بی جا رنج می برد.
در اين لينک می توانيد نقد ديگری بر اين مقاله را ببينيد :
Monday, January 4, 2010
ما تو کانادا و آمريکا زندگی نمی کنيم!
هملت شازده کوچولوی دانمارک
اين موضوع را بعضی از دست اندرکاران تئاتر شايد خوب درک نکردند که هروقت حرف تئاتر کودک می شود فکر می کنند بايد فقط کار روحوضی انجام داد.
کاملا مشخص است رضا بابک به انديشيدن بچه ها اهميت می دهد. اگر باور نداريد برويد و نمايش "هملت، شازده کوچولوی دانمارک" را با بازی ليلی رشيدی و پرستو گلستانه در تماشاخانه ايرانشهر در باغ هنرمندان ببينيد.
مشخصات:
نام نمایش : هملت شازده کوچولوی دانمارک
نام کارگردان : رضا بابک
نام بازیگران به ترتیب حروف الفبا : لیلی رشیدی , پرستو گلستانی , بهرام شاه محمدلو , حمیدرضا فلاحی , مریم بیدختی , جمشید جهانزاده
ساعت اجرا : 18:00
خيابان طالقانی، خيابان شهيد موسوی شمالی، ضلع جنوبی باغ هنر جنب خانه هنرمندان تلفن 7 - 88814126
مدير مدرسه و اختيار تام
آقای ميم در جلسه انجمن اوليا مربيان برگشت و در تعريف از مدير مدرسه گفت:" من آن چه که می خواهم بگويم از طرف خودم می گويم. آقای ب ، مدير مدرسه، هر کاری که بخواهد در مدرسه بکند، مختار است. هيچ کس اطلاعات ايشان را ندارد و اين کار در تخصص ايشان است. پس هر کار بکنند درست است."
دقايق آخر جلسه بود و من فرصتی برای پاسخ گفتن نداشتم، ولی فکر کردم اگر برای دادن پاسخ تا جلسه بعدی انجمن صبر کنم، حناق می گيرم. برای همين در اين جا پاسخی برای ايشان ، يا بهتر بگويم برای پيشگيری از حناق خودم، می نويسم.
تقريبا همه عالمان مديريت و جامعه شناسی عقيده دارند که انسان بطور برگشت ناپذيری پا به عصر جديدی گذاشته است که به نامهای متعددی، از جمله جامعه دانش، جامعه رويا، و جامعه اطلاعاتی ناميده می شود. يکی از مشخصه های عصر جديد اين است که ديگر فقط خدمتی که ارائه می دهيم اهميت ندارد، بلکه اين که آن خدمت چگونه ارائه می شود، به همان اندازه ارائه خدمت اهميت پيدا کرده است. يعنی اين که من بهترين درمان پزشکی را برای بيمارم ارائه دهم کافی نيست، بلکه لازم است که به بهترين وجه با او ارتباط برقرار کنم و با احترام به خصوصيات روحی او اين خدمت را انجام دهم. به همين دليل تئوری در ارائه خدمت پزشکی مطرح شده است که به "تئوری عامل" مشهور است. اين تئوری می گويد که پزشک عامل يا ايجنت بيمار است، وظيفه دارد که تمام اطلاعات لازم در مورد بيماری و راههای درمان را به بيمار بدهد، و بعد اين بيمار است که بايد از بين راههای موجود راهی را که خود صلاح می داند انتخاب کند. ممکن است بيمار درمانی را بخواهد که پزشک به آن اعتقاد ندارد، در اين صورت درمان بيمار توسط اين پزشک ادامه پيدا نمی کند. يعنی نمی گوييم پزشک بايد به هر چه بيمار می گويد گردن بنهد، ولی اجازه هم ندارد کاری را که بيمار انتخاب نکرده برايش انجام دهد. مثال از عالم پزشکی زدم که جز تخصصی ترين رشته هاست تا وقتی به مثال مدير مدرسه برمی گرديم ديگر حرفی نباشد. من که تا به حال نشنيدم کسی تخصص مديريت مدرسه داشته باشد، يا اگر هم چنين مدرکی باشد، نشنيدم که مديران مدارس ملزم به داشتن آن باشند. اما اگر حتی چنين تخصصی هم باشد:
مهم نيست آقای ب در مقام مدير مدرسه چه مقدار تجربه و تخصص دارد، وقتی قرار است تصميمی برای بچه های مدرسه بگيرد، بايد نظر والدين بچه را در نظر بگيرد. ممکن است والدين از مدير کاری را بخواهند که به آن اعتقاد ندارند، در اين صورت می توانند بچه هايشان را از مدرسه ببرند، ولی قاعدتا مدير اجازه ندارد هر طور که دلش می خواهد با دانش آموزان رفتار کند.