Wednesday, April 30, 2008

خلاقيت و اعتماد به نفس


توی مدرسه به دخترم گفتند که داستان بنويسند، او هم داستانی نوشت. داستان او و يکی ديگر از بچه ها مورد قبول قرار گرفت قرار شد باز نويسی شود تا برای منطقه فرستاده شود. ديروز دخترم آمد و گفت که معلم کتاب خوانی من داستان را به کلی عوض کرده اگر اين طور باشد من نمی خواهم اين داستان به اسم من برود برای مسابقه. نمی دانيد که چقدر از اين تصميمش کيف کردم. اين اعتماد به نفسی است که می تواند خلاقيت را پيش ببرد. همين امروز اولين کاری که کردم رفتم مدرسه، و خواستم که معلم کتاب خوانيشان را ببينم. به او گفتم که اگر داستان دخترم قرار است انقدر دستگاری شود، او ترحيج می دهد که داستانش درمسابقه شرکت نکند. او هم قبول کرد که داستان را کاملا در اختيار دخترم قرار دهد و او هر طور خواست بازنويسيش کند و برای مسابقه بفرستد.

Saturday, April 19, 2008

خلاقيت، ارزش، نوآوری و ترس


بارها هنگام بحث در مورد خلاقيت ترسی را در مخاطبانم ديدم. آنهائی که به من لطف بيشتری داشتند رک و پوست کنده به من گفته اند که از اين جور خلاقيت وحشت دارند. من منشاء ترس آنها را در دو چيز می بينم.

گروهی از افراد خلاقيت را با يکی از محصولات آن يعنی نوآوری اشتباه می گيرند. نوآوری می تواند يکی از خروجيهای تفکر خلاق باشد. نو آوری محصول يا فرآيندی است که سه خصيصه اصلی داشته باشد: نو باشد، مفيد باشد، و پول بسازد. بله درست شنيديد پول بسازد. اگر چيزی پول نسازد نوآوری نيست. اين جاست که بحث ارزشهای فردی و عقيدتی پيش می آيد. نوآوريها می توانند با ارزشهای عقيدتی و اخلاقی جامعه خاص تداخل داشته باشند. يعنی نوآوری که در جامعه ای کاملا مورد قبول است ممکن است در جامعه ديگر به کلی رد شود. (البته اين مانع از اين نمی شود آن محصول يا فرآيند نوآورانه باشد.) شايد لازم باشد در جامعه ارگانهای ديگری نقش ارزش گزاری روی نوآوريها را به عهده بگيرند، يا مثل جوامع دموکراتيک اين کار را به عهده مردم بگزاريم. کاری به اين کارها نداريم. ولی يادمان باشد، آن چه که به مذاق بعضی خوش نمی آيد، خلاقيت نيست، نوآوریِ حاصل از آن است. خلاقيت گونه ای قدرت ذهنی است که با آن می توان چيزهای جديد را ديد. اين که اين قدرت ذهنی در کجا استفاده شود، ربطی به خود قدرت ندارد. مثل توان رانندگی می ماند، شما وقتی به کسی رانندگی ياد می دهيد، از او نمی پرسيد که می خواهد آمبولانس براند، يا با ماشين برود بانک را بزند. آموزشگاه رانندگی وظيفه دارد رانندگی ياد بدهد، جاهای ديگری در جامعه وظيفه دارند که ياد بدهند که دزدی بد است. ما هم وظيفه داريم توان ذهنی خلاقيت را در کودکانمان ايجاد کنيم.

منشاء دومی که برای ترس از خلاقيت شناختم، ترس از اشتباه کردن است، يا بهتر بگويم، دادن مجوز انجام اشتباه. اين ترس را وقتی می بينم که می گوييم درخلاقيت بايد برای اشتباه کردن آماده باشيم، نبايد اشتباه کردن را تنبيه کنيم. اين جاست که مخصوصا کسی که بچه داشته باشد، مستقيم حواسش می رود پی مواد مخدر و با خودش می گويد: "اين يارو می گه ، بچه من اگر خواست هرويين هم بکشد، بايد به او اجازه بدهم اين کار را بکند، تا خلاق بشه." بدبختی اين است که اين را با خودش می گويد و هيچوقت بلند نمی گويد.

همانطور که گفتيم خلاقيت توانی ذهنی است ، ولی به هيچ وجه در زندگی برای پيشرفت کافی نيست. خلاقيت در کنار توانائييهای ديگر ذهنی و شناختی می تواند به رشد منجر شود. من بارها گفتم که خلاقيت به تنهائی آدم را بدبخت می کند. برای همين هم است که "شش کلاه تفکر" را دوست دارم. پس در زمانی که به خلاقيت فکر می کنيم بايد ترس از اشتباه را کنار بگذاريم، ولی اين دليل نمی شود که هر چيز نوئی که تفکر خلاق برای ما به ارمغان آورد، وارد عمل کنيم. اين جاست که انواع ديگر تفکر (به حد تعادل) وارد عمل می شوند. ولی بايد حواسمان باشد، زمانی که صلاح ديديم که زمان استفاده از مهارت تفکر خلاق و قابليتهای ذهنی خلاقمان است، بايد ترس از اشتباه، و حتی بحث ارزش را کنار بگذاريم. يادمان باشد، در جائی ديگر و زمانی ديگر در ذهنمان به اين مسائل در حد لازم پرداخته خواهد شد.

عکس اين صفحه را از معبدی در تايلند گرفتم. در اين معبد رسم بر اين است که مبلغی برای کمک به معبد می پردازی و در عوض يک دسته سکه میگيری (که بر حسب اتفق می تواند اين دسته حاوی 81 يا 82 سکه باشد.) در جلوی رويت 81 ظرف برنزی قرار دارد. نيت می کنی، و در هر ظرف يک سکه می اندازی، اگر در آخر کار سکه ای در دستت باقی نماند، نيتت برآورده می شود، اگر باقی ماند، نيتت برآورده نمی شود. به خود اين رسم کاری ندارم، ولی صدائی که در معبد از انداختن سکه در ظرف برنزی بلند شده بود، واقعا شنيدنی بود.

Thursday, April 3, 2008

نقل قولهائی از اينشتين


در جائی به اين هشت نقل قول از اينشتن رسيدم. در مورد هر کدام از آنها می توان کلی چيز نوشت. واقعا الهام بخشند:

  1. تخيل مهم تر از دانش است.
  2. واقعيت توهمی بيش نيست، البته توهمی بسيار پايدار.
  3. ضعف در نگرش به ضعفِ شخصيت می انجامد.
  4. کسی که تا به حال خطا نکرده، حتما هيچ کار جديدی انجام نداده است.
  5. صلح را نمی توان به زور حفظ کرد. صلح فقط با درک (متقابل) به دست می آيد.
  6. نمی توان مشکل را با همان ذهنيتی که هنگام خلق آن داشتيم حل کنيم.
  7. اگر الف را مساوی موفقيت در زندگی بگيريم و بگوييم که الف مساوی جمع ب، ج و د است، در آن صورت ب معادل کار، ج معادل بازی و د معادل "قفل دهنت را بنداز" است.
  8. مهمترين چيز اين است که هيچ وقت دست از سوال کردن برنداريد. به علت مهمی کنجکاوی در وجودمان نهاده شده است.

Tuesday, April 1, 2008

خلاقيت و آقای شصت چی


می گويند خلاقيت در سه حوزه است، انگليسيها می گويند در سه تا پی.

Product, process and people

اولی که کاملا واضح است يعنی ممکن است در به وجود آوردن يک محصول جديد خلاقيت خود را نشان دهيد. داستانی بنويسيد، ماشين جديدی اختراع کنيد، آهنگی بسازيد. درتمام اين کارها شما با خلاقيت خود محصولی جديد آفريديد.

اما خلاقيت شما ممکن است در فرآيندها باشد، يعنی کاری را که ديگران قبلا انجام می دادند، شما همان کار را از طريقی جديد ولی راحت تر به انجام برسانيد. هنری فورد که خط توليد را وارد صنعت ماشين سازی کرد، هيچ محصول جديدی نساخت، بلکه فرآيند جديدی را در توليد محصولی که قبلا توليد می شد وارد کرد. (البته بگذريم از اين که خيليها می گويند خط توليد را هم کس ديگری قبل از او اختراع کرده بود.)

اما خلاقيت سوم در افراد است. وقتی کسی را به عنوان خلاق شناختيم آن وقت هر کاری که بکند انتظار داريم جديد باشد. بعد از اين که پيکاسو به عنوان نقاش مشهور شد مردم کارهای او را به شکل ديگری نگاه می کردند. خانم مدونا در سال 1984 با آلبوم like a virgin مشهور شد، مردم برگشتند آلبومی که او سال قبل به نام مدونا داده بود و اصلا با اقبالی روبرو نشده بود، خريداری کردند. در واقع گاهی اين طور به نظر می آيد که کسی که شانس بياورد و نامش به عنوان خلاق ثبت شود، هر کاری که بکند، از اقبال بيشتری روبرو خواهد شد.

من فکر می کنم آقای مهران مديری هم از اين خوش شانس بهره برده است. خلاقيتی که او در کارهائی مثل نوروز 72 يا پاورچين ارائه داد، باعث شده که هر مزخرفی (مثل مرد هزار چهره) را روی صفحه تلويزيون ببرد، مردم به تماشايش بنشينند.